حالا که داری می آیی بیا، تمام بیا، و همه ی هست و نیست ات را برای باختن به میانه آر. بیا آن چنان که هستی، و میندیش به آن چه که خواهی شد. آنچه که بدان بدل خواهی شد هستِ حقیقی توست. آنچه که می بازی پشیزی نمی ارزد و آن همه برای باختن است. 


بیا 
تمام بیا
و همه ی هست و نیست ات
را برای باختن
به میانه آر
و میندیش از اندکی و از بیشی
و مهراس از عشق، این آسان ترین دشوارها.


حلمی | کتاب لامکان

تمام بیا | کتاب لامکان

موسیقی:

موتزارت - سرناد پوستورن


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها