خزیدند و شب مسکین گرفتند
شکن در هم زدند و چین گرفتند


تمام کوه بر معراج می‌رفت
شهان در جان من شاهین گرفتند


سرم بر باد می‌شد دل بر آتش
زبان از وعده‌ی دیرین گرفتند 


کمر در قتلگه بستند و در بر
مرا در خرقه‌ی نسرین گرفتند


امان بردند و جان در خطّه‌ی نو 
به غسل باده‌ی تکوین گرفتند


سخن کوتاه و خاموشی وزان باد
که حلمی بهر این تضمین گرفتند

خزیدند و شب مسکین گرفتند | غزلیات حلمی

موسیقی:

الف - راه بازگشت


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها