عاشق، واژگون است؛ واژگون راه می رود، واژگون می خوابد، واژگون برمی خیزد، واژگون سخن می گوید و واژگون می شنود، واژگون می خندد و واژگون می گرید، واژگون می رقصد و واژگون دست از رقص می کشد.


زمین به سمتی می گردد و قمر به سمتی، عاشق به سمتی دیگر. مردمان به سمتی می روند، عاشق از مقابل. اقیانوس و امواج از روبرو می آیند، و عاشق در برابر. هر کس بخواهد در کنار او بایستد گم می شود، چرا که او را سویی و کناری نیست. هر کس بخواهد دامن او بگیرد، به زودی در خواهد یافت که بی دامن است! 


حلمی | کتاب لامکان

عاشق، واژگون است | کتاب لامکان | حلمی

موسیقی:

Worakls - Inner Tale


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها