عشق آمد و خانه‌ای نو بنیان افکند
طرح دگری به خانه‌ی جان افکند


زان پیش‌تری که قلب میدان گیرد
صد زله این سلسله‌جنبان افکند


عشق آمد و روزگار ما دیگر شد
آن بر همه زن» بت زد و انسان افکند


از کاج بلند خواب ترسایی‌مان
شقّ‌القمری به شهر احزان افکند


بر برجک شب شهاب گیسو بگشود
زان حقّه سپس صلای طوفان افکند


چون خلق پریشان شد و سیمایش دید
خود صاعقه‌زن به خاک پنهان افکند


حلمی چو ز خانه‌های رخشان می‌گفت
خود را به سفینه‌های رخشان افکند

عشق آمد و خانه‌ای نو بنیان افکند | غزلیات حلمی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها