من از متن نمی‌گویم، از بطن می‌گویم. سخن از دل است، از گِل نیست. من دم دل می‌زنم، زین سبب است پیرامونم خلوت است. جلوه‌ی پایین کشته‌ام تا جلوه‌ی بالا گیرم. از روز رو گرفته‌ام تا در شب بدرخشم. تصویر نمی‌دانم، از نور قرن‌هاست جان برده‌ام. تنها صدا می‌دانم، تنها صدا می‌رانم. 


من شعر نمی‌دانم،
از لامکان صفحه می‌خوانم.


حلمی | هنر و معنویت

از لامکان صفحه می‌خوانم | هنر و معنویت | حلمی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها